مهسا و حسین عشق ما

خواب مهسا در اتاق خودش

پروژه خواب در اتاق خودت دوباره رقم خورد. یک جدول تهیه کردیم که 6 ردیف و در هر ردیف 5 ستون داره . هر شب که در اتاق خودت بخوابی یک برچسب ستاره در یک خانه این جدول میگذاری و بعد از 5 ستاره یک بستنی کاکائویی و یک بستنی خامه ای( منظور همان کرمدار هست) خواهی گرفت  و وقتی همه جدول پر از ستاره شد یک عروسک سفیدبرفی جایزه خواهی گرفت. خوشبختانه کم و بیش 5 ستاره گرفتی. گاهی نصف شب میای پیش خودم و صبح میری روی تخت خودت. گاهی اوقات پیش ما در هال میخوابی و ما خودمان روی تختت میبریمت.   بعد از 5 ستاره از خوابیدن روی تخت خودت امتناع میکردی که دوباره با عروسک سفیدبرفی تشویقت کردم. البته شما سیندرلا رو هم دوست داری.اینم جدولی که پر شده از ستاره و ...
21 شهريور 1393

سفربه شمال 93

صبح نهم شهریور به همراه عمه سمیه و عمه سمیرا راهی استان مازندران شدیم و جاده فیروزکوه را در پیش گرفتیم. در راه رفت به گرمای شدیدی برخورد کردیم و باسرعت هرچه تمامتر خودمان را به ساحل فرح آباد (خزر آباد) رساندیم هوا شرجی بود ولی دو روز اول خنکای خوبی  داشت و روزهای بعد گرمتر شد. تا رسیدیم مهسا و عمه سمیه آماده شدند و به دریا رفتند. ترس مهسا از آب کاملا رفع شده بود و بی محابا به آب میزد. از آب بازی در دریا واقعا لذت برد بخصوص که باباجون و عمه سمیه هم همراهیش میکردند و من از قهقهه خنده هاش و لذتی که میبرد، لذت میبردم. همچنان به بازی با ماسه های کنار ساحل علاقه زیادی داشتی و عمدتا کوهی از ماسه درست میکردی. روز اول که هنگام بازگشت از س...
15 شهريور 1393

شهر کتاب

در یکی از همین روزهای گرم اواخر مرداد تصمیم گرفتم بعد از مدتها بچه ها رو به تنهایی بیرون ببرم. قصد داشتم مهسا  رو به محل مورد علاقه اش شهر کتاب مرکزی ببرم. پیشنهاد دادم که مهسا پیاده بیاید و داداش حسین را در  کالسکه بگذارم. قبول نمیکرد و البته پیشنهاد جالبی هم داشت: مهسا را در کالسکه بگذارم و با یک دست کالسکه رو ببرم و با دست دیگر دادش حسین رو بغل کنم . در نهایت تصمیم گرفتم هر دو را در کالسکه به این باریکی قرار بدم و مهسا هم که طفلی یه وری نشسته بود وانمود میکرد که راضی هست. در شهر کتاب حسابی گشت زنی کرد و لوازم مورد علاقه اش رو خریدیم: یک جعبه مدادشمعی 36 تایی، یک جعبه مدادرنگی و یک جعبه ماژیک جادویی که با هر ماِژیکی ک...
8 شهريور 1393

اوریگامی

کاغذ رنگی، الگوهای اوریگامی، رنگ گواش این لوازم رو حاضر کردیم و مشغول به کار شدیم. روی کاغذ رنگی ها رو به اندازه مربع های 30 در 30 تا میزدم و خودت با قیچی این مربعها رو می بریدی. تا های اولیه که ساده تر بودن رو خودت انجام میدادی اما بعدیها رو عمدتا خودم انجام میدادم. وقتی شکل حاضر میشد شما چشمها و دهانشون و اعضای صورت رو  نقاشی میکردی. در تمام مدت هم داداش حسین هنر مندیهای شما رو نظاره میکرد این هم نمایشگاه آثار  با استقبال شما که با همین ژست داری میگی HI ...
5 شهريور 1393

بازی و نقاشی 2

در تجربه ای که یکی از دوستان در کارگاههای مادر و کودک داشت: کف خونه رو با چسب کاغذی خیابون بندی کردیم. ماشینها رو آوردی و در این خیابانها شروع به رفت و آمد کردی. چند تا از بلوکهای خانه سازی رو هم آوردی و در کنار خیابان صندلی ساختی. چراغ راهنمایی و پلیس هم در اینطرف و آن طرف خیابان این نقاشیها مربوط به مردادماه 93 هست. 3 سال و 10 ماهگی نسبت به نقاشیهای قبلی پیشرفت محسوسی دارن و البته باز هم بدون الگو اینها رو کشیدی. این خانم خودت هستی با مژه های بلند و لباس مهمونی رنگاوارنگ خودت رو با لباس رنگارنگ و البته موهای رنگارنگ نقاشی کردی ...
5 شهريور 1393

هنر نقاشی مهسا جون

تا الان همیشه سعی کردم به هیچ وجه الگوی نقاشی بهت ندم. دوست داشتم هر آنچه زاییده ذهنت هست رو نقاشی کنی که البته یکی از موارد لازم برای رشد خلاقیت هم هست. گاهی اوقات بهم میگی مثلا "گاو رو برام میکشی؟من بلد نیستم." من میگم منم خوب بلد نیستم میتونی  بکشی منم ازت یاد بگیرم و عمدتا این روش جواب میده .دوست دارم از این به بعد هر از گاهی نقاشیهات رو اینجا بذارم و راجع بهشون توضیح بدم این نقاشی مربوط به چند ماه پیش میشه . 3 سال 7 ماهگی من و باباجون و خودت و داداش حسین رو کشیدی بقیه هم ساینا و عمه ها هستن خورشیدو رنگین کمان این خالخالیه پپا پیگ هستش که سرخک گرفته و قهوه ای هم دکتر براونه. اینم شاهکار اصلی شما ...
1 شهريور 1393
1